بنام آنکه همیشه هست.
خنده های بلند ؛
عشوه های لطیف ؛
دختران قشنگ . . .
پسرانی که گاه بی دلیل کنجکاوند
از سر هیچ . . .
عشق نیست . . .
تنها نگاه ، جلب توجه ، و باز هیچ !
. . .
آرام باش
دختر زیبا !
کسی نبود
در حد پاکی صدای خنده های تو
تنهایی ات بزرگ و عمیق و الهی است
شاید کمی غمین ،
چندی صبور باش
تا پاکی صدای نفس های عاشقی
راهی به سوی خلوت تو جستجو کند ! . .
( دیبا سحرانگیز )
اتاق کوچک و امن ،
بعد از ظهر، دوشنبه ۲۶. آذر. ۱۳۸۶
چه عجب بعد از عمری دوباره یه خبری ازت شد. زود به زود شعراتو بزلر وگرنه فراموش میشیها!
سلام...............خیلی زیبا بود..................
نمی دونم چرا !
ولی دنیای من بیشتر تصویری شده
کاش باز هم شاعرانه بود
ولی گاهی لازم است لباس شیک بپوشید عطر های خوش بو و گرون قیمت بزنی وبا ماشین مدل بالای خودت بری به بسمت پرزرق و برقترین خیابون شهر و با سگ گرون قیمت فلان نژادت قدم بزنی
ولی ...
تو می دونی
من همیشه عاشق بی نژادترین سگ دنیا هستم
اشعار زیبایت ، نشان از فهم بالای نویسنده اش دارند . امیدورارم به آرزوی های قشنگت برسی و کارت رو ادامه بدی .